خاطره های قاصدکی

پاسدار شهید محسن علیان(نجف آبادی)
شهادت:۲۳/۱۱/۱۳۶۴
نحوه شهادت:اصابت خمپاره
عملیات ولفجر۸
مزار:بهشت رضا(ع)
مراحل ابتدایی و دبیرستان و گذراند و وارد دانشگاه الکترونیک امیرکبیر شد.یک سال گذشت که وارد سپاه شده و شروع به فعالیت کرد .چون علاقه زیادی به حوزه داشت سپاه رو هم ترک کرد و وارد حوزه شد.و ازآنجا به هر جایی در جبهه که دلش میخواست فعالیت میکرد.
**چه خالصانه خود را برای معبودت
وقف کرده بودی که
تو را مانند مولایت حسین به نزدش
خواند.**![]()
خاطرات همسر شهید محسن علیان:
مخلص خدا بود:محسن عاشق و مخلص خدا بود طوری که حتی در بوسیدن فرزندش هم ،رضای خدا رو در نظر می گرفت.بسیار متواضع بود طوری که وصیت نامه اش را جوری ننوشت که بگویند به به شهید چه اهل قلم بوده.
توجه به خمس دادن:
ایشان خیلی به خمس دادن توجه داشتند طوری که برای انتخاب همسر میگفتند :می خواهم با دختری ازدواج کنم که پدرش یک سال قبل از تولد دخترش خمس داده باشد.اگر خانه کسی میرفتند که خمس نمیدادند،وقتی خانه می آمدند خمس چیزی رو که تناول کرده بودند به جعبه ای که درست کرده بودند می انداختند و به دفتر وجوهات میدادند.
بی توجهی به تجملات:
ایشان به تجملات بسیار بی توجه بودند.طوری که وقتی برای خریدن حلقه رفتیم ایشان یک انگشتر ۵۰۰ ت برایم خریدند ولی پدر شوهرم برایم یک ۱۲۰۰۰ت خرید و ایشان چیزی نگفتند و وقتی به خانه رسیدیم گفتند برو و ۳ استغفار کن.
زیارت عاشورا:
ایشان زیارت عاشورا میخواندند .یک روز که در خانه مشغول خواندن زیارت بودند و من هم بدون چادر بودم ،ایشان به جایی از دعا رسیدند که به من گفتند برو چادرتو سرت کن .پرسیدم چرا؟جواب ندادند.بعدها هم که میپرسیدم میگفتن:دیگه نپرس.
وظیفه شناسی:
خیلی وظیفه شناس بود .وقت شهادت وقتی فرمانده گفتند که شماها باید تا آن نوک قله بروید محسن در راه که خمپاره بهش خورد و سرش از بدنش جدا شده بود با بدن بی سر خود را به همان نقطه معین که فرمانده گفته بود رساند(از زبان هم رزمهایش).
سخنران جلسه:آقای لایقیان
موضوعات:
۱-اعمال انسان با او میماند
۲-اخلاص در عمل
۳-دل های خود را آسمانی کنیم
۱-روزی مردی ۴ زن داشت که جوانترین آنها سوگولی بود مرد به او خیلی می رسید زیرا او زیبا بود .زن دیگر مرد او را در کارهای اجتمایی همراهی می کرد ،مرد هم تو را دوست داشت.زن دیگر مرد او را در کار و کاسبی همراهی می کرد،او را هم دوست داشت.و زن اول که بسیار صبور و حلیم بود ،مرد به اوتوجهی نمیکرد.روزی او متوجه شد که بزودی میمیرد ،پیش تک تک زنها رفت تا او را تا اخر عمر همراهی کند ولی همگی آنها رو ترک کردند بجز زن بزرگتر که گفت تا ابد با تو ام حتی در آن دنیا.بله زن سوگولی صورت ماست و آن دو زن دیگر جامه ها و جایگاه اجتمایی ما و زن آخر اعمال ماست که تا آن دنیا هم همراه ما میماند.
۲- همه ما انسانها باید در عمل به همه کارهایمان اخلاص داشته باشیم .البته اخلاص هم بر میگرده به ایمان خود فرد.وقتی در دنیا به زر و زیور ان نپردازیم و چشمان خود را به روی حقایق عالم باز کنیم اعمال ما هم بااخلاص همراه خواهد شد.
۳-بیاییم مانند شهدا دلهایمان را آسمانی کنیم،در واقع دلمان را بزرگ کنیم و مشکلات زندگی رو و همه امورات دنیا رو به دل کنیم و از آن نهراسیم.وقتی دلمان را آسمانی و بزرگ کردیم دیگر نگران حرف دیگران نخواهیم شد.مانند آن کبوتری که به قصد پرواز است و از ویرانی لانه اش نمی هراسد.