دل نوشت...
"یاقدیم"
همیشه پنجشنبه ها، وقت قرار، که نزدیک ،میشود ،نفراتی ،
قلبشان انگار، میزند تندتر ،میزند ارامتر،اصلا انگار ،میزند عاشقتر !
باوضو ،ذکر به لب، هر کدام، از هر ،گوشه شهر راه می افتند.
کوچه ها خلوت ،خانه ها در خواب ،مردمانش خواب ترند انگار !
کوچه های از برگ همه ،آسمان ابری ،چند نم ،گاه و بیگاه باران،
پس اینها ،دامن خواهند زد،بی شک،دلتنگی مان !
کم کمک وقت رسیدن شده و آن نشانه ،آن پرچم ،
ازدور...دست،می تکاند،که بیا تا من!پس مقراینجاست !
خانه قاصدکها،این بار،اینجاست !
گرچه این،من، لایق نیست،ولی انشاالله ،از اینجا میرویم، تا بر دوست.
قدمها با شوق ، مثل قلبها تند ، میروند تا ان ، در نیمه باز ،
هر چند که ،صاحبخانه یا همان ،صاحب عکس دیواری ،
یا همان «یار شهید »خودش گفته بیا ،ولی از ،روی ادب ،
واجب است ،زمزمه اذن دخول.
هر کسی ،شوق پریدن ،دارد،بسم الله ، رمزمان ،یا زهراسست...
نکند...نکندزبانم لال اسم کسی خوانده شودو نگوید حاضر و نگوید هستم
که بماند،باز برجا...تنها!
التماس دعا