حال مادر خوب نیست ...
برداشتی کوتاه از سخنان سخنران محترم جلسه «سردار درچه ای»
که چندی پیش در راهیان نور هم (هویزه) در خدمتشان بودیم...
شرط اول برای به اخلاص رسیدن این است که اول بدانیم آیا در میدانش هستیم یا نه ؟ و آیا نیت اعمالمان فقط محض خاطر یار هست یا نه ؟ انجام مستحبات برای کسب نتایج روشن دنیوی و حتی اخروی ، همان بندگی بشرط مزد کردن است .
شهید ، منٍ وجودش را ، روی زمین گذاشت و در سجده های بارانی و عشقی اش ، نماز میکرد که شد «شهید » نمازی که سراسر ادب بود و عبودیت کامل .
در میدان اخلاص پیش پای دوست به خاک افتادن ، راز قبولیِ دلگفته های نیازمندت در قنوط میشود ، نیازهایی که همه در او خلاصه میشود و بس ....
۲۴ / ۱ / ۱۳۹۱ پنجشنبه حوالی عصر (خیابان توحید)
وارد کوچه که میشوی ناخداگاه
چشمانت باچشمان درون قاب عکسی
که به دیوار تکیه داده گره میخورد
و عجب برخوردی میشود !
و خیس باران نگاه عارفانه و
معصومش میشوی ...
با تمام کودکی و نوجوانی اش
درکوچه های پر از اعتراض قبل انقلاب
دویده بود . و به قول خاطره های
مکتوب خودش :
آنروز وقتی سر چهار راه نادری (مشهد) رسیده بود ،
نمیدانست چشمهایش چرا اینقدر عمیق میسوختند ؟ تا اینکه کسی داد زده بود :
گاز اشک آور انداخته اند ! و اینکه گاز اشک آور چیست ، را هم نمیدانست ....
خلاصه آنقدر دوید و در راه حق نفس نفس زد ، که عاقبت در تاریخ ۷/۸/۱۳۶۰
روی (تپه های الله اکبر) نزد پروردگارش شتافت
تا برای همیشه آیندگان را شرمنده تمام ۱۷ سالگی اش کند ...
و اینها قسمتی از وصیتهایش است
مادر و پدر عزیزم ، امیدوارم سلام این فرزند خود را بپذیرید و
اگر خطایی در حقتان شده مرا ببخشید .
در راه خدا صبر و بردباری کنید.
در رهپیماییها شرکت نمائید.
امام را فراموش نکنید.
با ضد انقلاب مبارزه کنید و در این مبارزه کوتاهی نکنید .
برای من گریه نکنید و از بنیاد سهم و حقی دریافت نکنید...
از سید مجتبی هاشمی بیشتر از این نمیدانم، میخواستم سراغ بیشتر احوالاتش
را از مادر مهربانش بگیرم که گفتند : حال مادر خوب نیست ...
چقدر این روزها زیاد میشنوم این جمله را ...
حال مادر خوب نیست...
التماس دعا...