قاصدك هاي مادري..
فاطمه ي زهرا(سلام الله عليها)فرشته ي نجات انسانهادرطول تاريخ است.امام خامنه اي "روحي فداه"
- پيشوني بندهاروباوسواس زيرورومي كرد.پرسيدم:دنبال چي
ميگردي؟گفت:سربند"يازهرا"
گفتم :چه فرقي داره يكيشوبردارببندديگه!گفت:نه!..
آخه من مادرندارم...
***
- باسربسته وبيهوش اوردنش،بهوش كه اومد بااصرارزيادوامضامرخص شد.نيروهاروجمع
كردوگفت:تاحالاشك نداشتم كه مادرجنگ برحقيم اماامروزتوبيمارستان دركش كردم. بعدهافهميديم
درعالم مكاشفه خانوم حضرت صديقه(س) شفاشودادن وبهش گفتن:برووكارتوانجام بده..!
- ارادت خاصي به حضرت صديقه ي طاهره(س) داشت.به نام حضرت مجلس روضه زيادمي
گرفت.چندتامسجدوفاطميه هم به نام وياد بي بي ساخته بود.توي مجلس روضه هرباركه ذكري
ازمصيبت هاي حضرت مي شد،قطرات اشك پهناي صورتش رامي گرفت وبرزمين مي ريخت.
خدارحمت كند شهيد محسن اسدي روافسرهمراه حاجي بود.براي ضبط صحبت هاي
سردار،هميشه يك واكمن همراه خودش داشت.چندلحظه قبل ازسقوط هواپيماهمان واكمن
روروشن كرده بود وچندجمله راجع به اوضاع واحوال خودشان گفته بود.
درست درلحظه قبل ازسقوط صداي خونسردورساي حاجي بلندمي شه كه مي گه"يك صلوات
بفرست همه صلوات مي فرستن.دراون نوارآخرين كلمه اي كه ازحاجي وديگران درلحظه ي سقوط
هواپيماشنيده ميشه ذكرمقدس"يافاطمه الزهرا(س)" است...قاصدک شهیداحمدكاظمي
***
- دراين عمليات انشاالله ديدار،ديدارياراست.اميدوارم "گمنام" شهيد شوم...قاصدك شهید برونسي
***
-درچزابه جنگي تن به تن وتمام عيار اتفاق افتاده بود چراكه فاصله مابانيروهاي عراقي
حدودصدمتربود.وقتي بچه ها گيرافتاده بودندوهمه ي راههابسته شده بود.شهيدرداني پورشروع
مي كنه به روضه خواندن،روضه ي حضرت زهرا(س)...گوش كن شايدهنوزصداي زمزمه هاي
شهيدرداني پورروبشنوي...
- چندماه زندگي مشترك كرده بودم.شش ماه هم هرچي خواستگار اومده بود،ردكرده بودم.نمي خواستم قبول
كنم.مصطفي روهم اول ردكردم.پيغام داده بودكه "امام گفتن باهمسران شهداازدواج كنيد."قبول
نكردم.گفتم:"تامراسم سال بايد صبركنيد."
گفته بود:"شما سيديد مي خوام دامادحضرت زهرا(س)باشم."ديگه حرفي نزدم.
گمنام چون مادرش...
نگاهش رودوخته بود يه گوشه وچشم برنمي داشت.مثل اينكه تواين دنيانبود.آب مي ريخت روي
سرش ولي انگارنه انگار.تكون نمي خورد.
حمام پيران شهرنزديك منطقه بود.دوتايي رفته بوديم كه زودهم برگرديم.مونده بودزيردوش
آب.بيرون هم نميومد.يك هوبرگشت طرفم؛گفت:"ازخداخواستم جنازم گم بشه.نه عراقي هاپيداش
كنن نه ايراني ها..!"
-ازمچ تابازو عصب دستش بايدعمل مي شد -مي گفت:اگه
مي تونيدبدون بي هوشي عمل كنيدولي اجازه نمي دم بي هوشم كنيد. من "يازهرا(س)"مي گم
شماعمل وشروع كنيد.
-هفت-هشت سالش بيشترنبودولي راهش نمي دادند،چادرمشكي سرش كرده بود رويش
روسفت گرفته بود.رفت تويه گوشه نشست.روضه بودروضه ي حضرت زهرا(س).مادرجلوتررفته
بود،سفت وسخت سفارش كرده بود"پانشي بياي دنبال من.ديگه مردشدي،زشته ازدم دربرت مي
گردونند.روضه كه تمام شدهمان دم درچادررا
برداشت.زدزيربغلش و د بدو.قاصدك شهيد رداني پور
***
-جاش ته خاكريزبودهركي مي خواست پيداش كنه مي رفت ته خاكريز.جبهه كه اومدگفتن كم سن
وساله،بشه امدادگر.هركي زخمي مي شددادمي زد:امدادگر!امدادگر..!
اگرهم خودش نمي تونست ،ديگراني كه اطرافش بودنددادمي زدند:امدادگر..!امدادگر..!واوخودش
روازته خاكريز مي رسوند بالاي سرمجروح.
خمپاره منفجرشد.. اوكه افتادهيچ كس صدانزد امدادگر..!امدادگر..! نمي دونستن چه كسي
روصدابزنن.ولي خودش گفت:"يازهرا...يازهرا..!"
***
-حضرت زهرا(س)رودوست داشت،روضه ش روهم همينطور.روضه ي مادرروكه مي خوند به
سومين زهراكه مي رسيد،.ديگه نمي تونست ادامه بده!..
تركش كه خوردبردنش بيمارستان ،زنده موندتا روزشهادت حضرت زهرا(س)...!قاصدك شهيد عبدالله ميثمي
***
يادواره ي شهداوتشريف فرمايي ام الشهدا(س)..
-سال قبل دريكي ازمساجدجنوب تهران "يادواره ي شهدا"برگزارشد.مسئول فرهنگي
مسجدخيلي براي هماهنگي برنامه تلاش مي كرد،اماكارهاخوب پيش نمي رفت.تااين كه شب قبل
ازمراسم،خيلي سريع همه چيزمرتب شد.
سخنران،قاري،كليپ،فيلم،مداح و..مراسم ازاونچه فكرمي كرديم هم بهتربرگزارشد.من مي گفتم
وسيد(عليرضا)باتعجب گوش مي كرد.مسئول فرهنگي مسجدخيلي خوشحال بود ،امامي دونست
اين اتفاق عادي نيست!
همون شب يكي ازشهداي مسجدروتوخواب مي بينه.شهيدازش تشكرمي كنه.بعد ميگه:فكرنكن
مراسموشماهماهنگ كردي! قراربود"حضرت زهرا(س)"درمراسم تشريف بيارن.ماهم برنامه
روهماهنگ كرديم!
سيدعليرضا(شهيدموسوي)عينكش روبرداشت وباپشت دست اشكهاش روپاك كرد...
بارالها شهداي عزيزمان رادر خوان ضيافت معنوي خودازجلوه هاي خاص خويش ارزاني بخش..وماراهم فاطمي زنده بداروبميران..ياام الشهداادركنا..
